بازدید امروز : 119
بازدید دیروز : 549
برای سیروسلوک در راه خدا چه باید کرد؟
روح دین اسلام توحید است و عرفان آن هم در حقیقت آمیخته با توحید است. در پاسخ به سوال شما به موضوع سیر و سلوک اشاره می کنیم. این روش به گستره زندگی یک انسان مومن, بسیار گسترده است, لکن در این مجال تنها به سرفصل هایی به صورت فهرست وار اشاره می شود تا راهگشای سالکان حقیقت برای برنامه ریزی بهتر باشد.
تعریف سیر و سلوک توحیدی:
انسان موجودی خداگونه است. خدای متعال انسان را به صورت خویش زیبا و کامل آفرید. ان الله خلق آدم علی صورته. (عیون مسائل نفس و شرح آن ، ج 1 ص 82.) و خلیفه خود در زمین قرارش داد. و اذ قال ربک للملائکة انی جاعل فی الارض خلیفة. (بقره, 30) به خاطر همین ملائکه بر او سجده کردند, قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الا ابلیس. ( بقره, 34) و برای او فراوان پیامبران فرستاد با کتاب های آسمانی, تا این خداگونگی را از مرحله استعداد به فعلیت درآورند و انسان آینه تمام نمای خدا در روی زمین گردد. در این راستا زندگی نیز فرصتی است برای خدایی شدن و عمر انسان اگر در این مسیر هزینه نشود, خسارت خواهد بود, ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. انسان در زیانکاری است, مگر کسانی که ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند. (عصر, 2و3)
بنابراین هدف از سیر و سلوک, خدایی شدن یا خداگونه شدن انسان و فعلیت بخشی به استعداد خلیفه اللهی است که از طریق توحید و خدامحوری حاصل می شود. از طرفی هم خدایی شدن انسان با موانعی روبرو است که عمده آن غفلت است که خود معلول عواملی مانند شیطان و نفس است. با این مقدمه در تعریف سیر و سلوک می توان گفت: سیر و سلوک رفع غفلت از یاد خدا به وسیله مبارزه با شیطان و هوای نفس و تمرین خدامحوری در زندگی و روش مراقبت از خود در راستای خدایی شدن و تقرب انسان به خداوند است.
انسان مانند بطری ای می ماند که ابتدا پر از هوا است و باید در طی مراحل سیر و سلوک و تهذیب نفس, آن را از خدا پر کند و هوا را از وجود خویش تخلیه نماید. سیر و سلوک چنین هویتی دارد. پرکردن خود از خدا و خالی شدن از هر چه غیر خدایی است.
تحول و شدن:
ما دو مفهوم داریم, بودن و شدن. بودن در عرفان نظری بحث می شود. توحید نظری به معنای یکی بودن هستی است و شدن در عرفان عملی مورد بررسی قرار می گیرد, توحید عملی, یعنی تقرب و یکی شدن با حقیقت هستی و ظهور و حضور خداوند در دل و جان و اندیشه و عمل انسان.
انسان موجودی است در حال شدن و تحول پذیر, عرفان عملی و دین در صدد مدیریت شدن های انسان است. در هر صورت انسان در حال شدن است, هر روزی که از زندگی انسان می گذرد تحول و دگرگونی ای در او پدید می آید که باید تحت سیستم خاصی این شدن ها رهبری شود. از نظر اسلام این سیستم همان توحید است.
در انسان استعداد شدن های مختلف و بلکه متضاد وجود دارد. انسان هم می تواند یک موجود شیطانی و خبیث و جنایتکار شود و هم می تواند یک موجود رحمانی و نیک و درستکار گردد. به همین دلیل شدن های انسان نیاز به مدیریت دارد, مدیریت این حرکت و شدن به انبیای الهی و اولیای ربانی سپرده شده است. کار مقام ولایت و نظام دینی در جامعه این است که راهنمای انسان و جامعه در این شدن ها باشد.
مفهوم خدایی شدن و زندگی توحیدی.
زندگی فرصتی است برای خدایی شدن و هدفی که منظور نظر دین و اولیای الهی است, ساختن انسان خدایی است. هر مکتبی الگوی خاصی را برای انسان سازی معرفی می کند, الگویی که ادیان توحیدی معرفی می کنند, انسان خدایی است. تمامی پیامبران و رهبران دینی برای خدایی شدن انسان تلاش کرده اند. آنها به هر چیزی که دعوت کرده اند مانند دانش, عدالت, اخلاق و معنویت, همه برای این بوده است که از انسان موجودی خدایی بسازند. تقرب به خداوند به همین معنای خدایی شدن و خداگونگی است.
مفهوم خدایی شدن, به این معنا است که انسان محور تمام زندگی, تصمیم گیری ها و اندیشه های خودش را خداوند و خدایی شدن قرار دهد. به طور مثال سخن اش خدایی شود, یعنی درباره خدا و صفات خدا و مظاهر خدا و به خاطر خدا سخن بگوید, نگاهش خدایی باشد, خدا پسند باشد به چهره های خداگونه بنگرد و به چیزی که خداوند راضی نیست, نگاه نکند. خدایی بیاندیشد, یعنی به خدا بیاندیشد و برای شناخت حقیقت هستی تلاش کند و برای خدا فکر و اندیشه اش را به کار بیاندازد و نیز خداگونه عمل کند. انبیای الهی اینطور بودند, تمام فکر و ذکر آنها خدا بود. مثل اینکه جز خدا و رابطه با او, شناخت و عبادت او, دعوت به او و جهاد در راه او, کار دیگری در این جهان نداشتند, زیرا کمال و سعادت انسان در خدایی شدن و به رنگ خدا در آمدن است, به همین دلیل تمامی انبیا انسان را به پرستش توحیدی خداوند دعوت می کردند. یک انسان خدایی اینطوری است. اهل عبادت خدا است, اهل اندیشه دینی و الهی است, تخلق به اخلاق الهی دارد و رفتارش خداگونه است.
نمونه های اینگونه افراد که از آنان به عنوان مرد خدا, ولی خدا, سالک و عارف یاد می شود, فراوان اند, ولی ما در این زمان با یک نمونه آشکار آن روبرو هستیم و آن امام خمینی رض است. مردی که خدای متعال تمام وجود او را احاطه کرد بود و به تمام اعضا و جوارح و جوانح او نفوذ و سرایت داشت و می توان گفت خداوند تمام کشور وجوش را تصرف کرده بود و حرف و اندیشه و عملش همه خدایی شده و در حقیقت فانی در خدا و غرق در دریای حقیقت الهی گشته بود. ارزش هر کسی هم در آستان توحید به این است که خداوند در او نفوذ کند. به هر مقدار که خدا در انسان سریان پیدا کند, آن انسان به همان مقدار ارزش پیدا می کند. ارزش اولیای خدا به حضور خدا در آنها است, به ظهور خداوند در آینه وجود آنها است.
خودشناسی هم همین است که هر کسی خود را ارزیابی کند و ببیند چه مقدار خدا در او نفوذ کرده و حکومت دارد. چقدر تحت ولایت خدا است و خدای ناخواسته چقدر تحت ولایت شیطان بسر می برد, چه اندازه خدا در دلش خانه کرده و چه مقدار شیطان در آن لانه دارد, تا به ارزش های خویش واقف گردد و همچنین بتواند برای دفع شیطان و حضور بیشتر خداوند در خود برنامه سیر و سلوک تنظیم کند.
ضرورت خودشناسی توحیدی:
هدف زندگی انسان چیزی جز نزدیک شدن به خداوند و خدایی شدن انسان نیست، اما لازم است قبل از ورود به برنامه سیر و سلوک, ابتدا قدری خودشناسی کنید، یعنی حساب کنید و ببینید چقدر خدا را می شناسید و از نظر اعتقادی چه مقدار به خدا یقین دارید، همچنین مقدار اعتقاد یقینی خود به معاد و حقانیت اسلام و تشیع را بررسی کنید! چرا؟ چون اولین نیاز انسان در این راه یقین است. یقین سرمایه انسان برای حرکت در راه خدا است.
بعد باید بررسی کنید و ببینید آیا به وظایف بندگی خود عمل کرده اید؟ انسان در قبال خداوند و دین خود وظایف شرعی و واجبی دارد که انجام آن مهمترین عامل تقرب او به خداوند است. اهل معرفت این مرحله را قرب فرایض می نامند و برای آن اهمیت فوق العاده ای قایل اند. وظایف انسان در این مرحله ترک حرام و انجام واجبات و به طور خلاصه برنامه پرستش توحیدی است.
این دو مرحله، در حقیقت مراحل اصلی سیر و سلوک هستند که اگر کسی در آن موفق بود، حتما به مقصود و هدف آفرینشی خود خواهد رسید.
و اما بررسی بعدی مربوط به موضوع محبت و عشق یا به تعبیر اهل معرفت قرب نوافل است. این مرحله البته مربوط به کسانی است که می خواهند عارف شوند و به نهایت کمال انسانی و قرب الهی برسند. این همان راه عشقی است که عرفا پیشنهاد می کنند. برای این مرحله باید بررسی کنید و ببیند چه چیزها و چه کسانی را دوست دارید. علاقه های خود را بررسی کند. خدا را چه مقدار دوست دارید، فرستادگان و اولیای خدا را چه مقدار دوست دارید. چه مقدار حاضرید در این مسیر عاشقانه حرکت و ایثار نمایید.
فاز عشق بسیار بالاتر از فاز وظیفه و عقل است. برای عارف شدن باید از عقل و وظیفه گذشت و به وادی عشق و محبت رسید، یعنی علاوه بر انجام وظیفه و برخورداری از حیات عقلانی ، از حیات عرفانی نیز برخوردار بود و وارد وادی محبت شد.
و در نهایت بررسی کنید که تا چه حدی در خدمت اهداف اجتماعی اسلام هستید و با رهبری سیاسی اسلامی هماهنگی دارید و چه مقدار حاضرید در راه اسلام و اعتلای کلمه الله از مال و جان خود مانند اولیای معصومین به خصوص سرور و سالار شهیدان حضرت حسین (ع) انفاق و ایثار نمایید.
خوب این تقریبا تمام راهی است که باید طی شود. اما اکنون این سوال مطرح می شود که آیا طی این راه شدنی و آسان است؟ آیا راه باز است و نیاز به چیز دیگری نیست، مانعی در راه وجود ندارد؟
در پاسخ گفتنی است که بله راه باز است، ولی آسان هم نیست. باید با اراده ای قوی و عزمی راسخ و همتی بلند وارد این راه شد وگرنه حرکت آسان نیست. موانع و راهزن هم فراوان وجود دارد که اگر با آنها مبارزه نشود، وصول به خداوند دچار مشکل خواهد بود.
نتیجه عشق و پرستش توحیدی:
خدایی شدن تعبیری است که ما در این نگاشته از واژه قرب ارایه کرده ایم. در آموزه های دینی بیشتر از واژه قرب استفاده می شود ولی فرقی ندارد که بگوییم خدایی شدن یا قرب به خداوند. در هر صورت مهمترین عامل قرب انسان به خداوند و یا خدایی شدن او, این است که انسان با معرفت و عبودیت توحیدی عاشق خداوند شود. بنابراین برای عاشق شدن باید اول معشوق را شناخت , به هر مقدار که معرفت انسان نسبت به معشوق بیشتر می شود, عشق به وصال در او شعله ورتر می گردد و به هر مقدار که انسان عاشق وصال محبوب می شود, به اطاعت , بندگی و تسلیم در مقابل خواسته های محبوبش تن در می دهد و فانی در اراده ی او می گردد و به هر مقدار که عاشق خودش را در معشوقش گم می کند و از خودش و خواسته هایش دور می شود, به محبوبش نزدیک می گردد و در مقام محبت او می نشیند و بهر مقدار که خداوند از بنده اش راضی می شود, او را در مقام رضایت قرار می دهد و مظهر و مجلای صفات و کمالات خویش می گرداند.
یعنی چشمش چشم خدا می شود و نگاه خدائی پیدا می کند. گوشش گوش خدا می شود و با گوش خدائی می شنود و همچنین زبانش , دستش , پایش و تمام اعضاء و جوارحش , رنگ خدائی به خود می گیرند و آن می بیند و می شنود و می کند که دیگران نه می بینند و نه می شنوند و نه می توانند انجام دهند. به سه روایت در این زمینه اشاره می نمائیم :
یک -» قال الصادق (ع ) العبودیه جوهره کنهها الربوبیه فمن فقد فی العبودیه و جد فی الربوبیه « عبودیت خداوند جوهری است که باطنش ربوبیت و خدائی است پس کسی که در عبودیت حق تعالی گم شود در مقام ربوبیت و خدائی است پس کسی که در عبودیت حق تعالی گم شود در مقام ربوبیت یافت خواهد شد, (مصباح الشریعه , ص 5, باب اول در عبودیه ).
دو - روایت از امام صادق (ع ) است ایشان نقل نموده اند که خدای عزوجل چنین فرموده است که محبوبترین چیزهائی که بندگان من بوسیله آنها به من نزدیک می شوند, انجام اعمالی است که به ایشان واجب نموده ام و همچنین بنده به واسطه ی نوافل و مستحبات آنچنان به من نزدیک می شود که محبوب من می گردد و چون محبوب من شد, من گوش او می شوم گوشی که به وسیله آن می شنود و چشم او می شوم چشمی که به آن می بیند و زبان او می شوم زبانی که با آن سخن می گوید و همچنین دست او می شوم دستی که به وسیله آن می گیرد. در این صورت است که اگر دعا کند اجابت می کنم و اگر سؤال نماید عطا می کنم (مستجاب الدعوه می شود), (وسایل الشیعه , ج 4, ص 72, باب 17).
سه - در روایت قدسی آمده است که خدای تبارک و تعالی در برخی از کتابهائی که به پیامبرانش وحی نموده است فرموده است : ای فرزند آدم , من زنده ای هستم که هرگز نمی میرم , اوامر مرا اطاعت کن تا تو را همچون خودم , زنده ای قرار دهم که نمی میرد. ای فرزند آدم , من به هر چه بگویم باش , موجود می شود, اوامر مرا اطاعت کن , تو را همچون خودم صاحب این قدرت می نمایم که به هر چه بگوئی باش و اراده کنی , موجود شود, (مستدرک وسایل , ج 11, ص 258). بنابراین نباید از طاعت , عبودیت و یاد خدا و انجام واجبات و ترک محرمات غفلت کرد.
غفلت از خدا مانع خدایی شدن و قرب انسان به خداوند:
مشکل اساسی انسان, غفلت از خداوند است, غافل شدن از اینکه خداوند انسان را به صورت خود آفریده و از روح خود در او دمیده و او را خلیفه خود در زمین ساخته است, غفلت از اینکه زندگی را فرصت خدایی شدن قرار دهد. انسان موجودی خدایی است و باید خدایی زندگی کند وخدایی شود تا رستگار گردد. ریشه همه خوبی ها در زندگی دنیا و آخرت انسان در همین زیست خدایی است و گناه حاصل غفلت و فراموش کردن خدا است, گناه, یعنی زیست شیطانی, دور شدن از خدا و شیطان گونه شدن انسان. عادت به کارهای غیر اخلاقی, آرزوهای دنیوی, هوا و هوس, تجمل گرایی و خواسته های افراط گونه مادی همه از عوامل غلفت انسان از خدا و راه خدا است.
اگر کسی به این حقیقت که روح زندگی و سعادت او به خداگونه شدن است, باور یقینی داشته باشد, به راه خطا نمی رود و سالک کوی خداوند خواهد شد! تمام فکر و ذکر انبیای الهی و اولیای خدا خدایی شدن و تمرکز روی خدا بود, به قرآن کریم بنگرید, در کمتر ایه ای می یابید که خدا در آن نباشد و از خدا سخن نگوید, در آستانه دین تمام سخن ها از خدا است واین الگوی زندگی توحید انسان است. شما هم بکوشید روی خداوند متمرکز شوید, حتما وضعتان دگرگون شده و به حقیقت سیر و سلوک می رسید و احساس سعادت و راحتی می کنید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید